یه روز قشنگ با پسر قشنگم
یه روز قشنگ با گل پسر شیرینم امروز دومین روزی بود که جوجه های مرغداری اومدن و بابا میثم روز میره مرغداری و شب خونست دیروز که روز اول بود خونه مامانی جون بودیم که خیلی بهمون خوش گذشت امروز هم دو تایی خوش گذروندیم به مناسبت پنجمین ماه گرد زندگیت از رو کتابت فعالیتهای مخصوص این سنت رو خوندم و خیلی با علاقه اجراشون کردم، روزمون با وقتایی که بابا خونست فرق داشت ، چون میشد بی حد و مرز شلوغ کنیم و خواب تعطیل باشه و انقد خسته شدی که شیر که خوردی بدون اینکه من یکم تلاش کنم خودت خوابیدی و من با کلی تعجب محو تماشای صورت ماهت شدم و به این فکر کردم که چقدر با داشتنت خوشبختم و چطور همه زندگیم شدی! نگرانی اینکه فقط یک ماه از مرخصی زایمان مونده و ی...
نویسنده :
مامان فریبا
0:08