وبلاگ عشقموبلاگ عشقم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
مامان فریبامامان فریبا، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
کیان جانکیان جان، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات عشقم در وب

یه روز قشنگ با پسر قشنگم

یه روز قشنگ با گل پسر شیرینم امروز دومین روزی بود که جوجه های مرغداری اومدن و بابا میثم روز میره مرغداری و شب خونست دیروز که روز اول بود خونه مامانی جون بودیم که خیلی بهمون خوش گذشت امروز هم دو تایی خوش گذروندیم به مناسبت پنجمین ماه گرد زندگیت از رو کتابت فعالیتهای مخصوص این سنت رو خوندم و خیلی با علاقه اجراشون کردم، روزمون با وقتایی که بابا خونست فرق داشت ، چون میشد بی حد و مرز شلوغ کنیم و خواب تعطیل باشه و انقد خسته شدی که شیر که خوردی بدون اینکه من یکم تلاش کنم خودت خوابیدی و من با کلی تعجب محو تماشای صورت ماهت شدم و به این فکر کردم که چقدر با داشتنت خوشبختم و چطور همه زندگیم شدی! نگرانی اینکه فقط یک ماه از مرخصی زایمان مونده و ی...
18 مرداد 1396

کیان و فرنی

گلم 16 مرداد 96 و پایان پنجمین ماه زندگیت برای اولین بار فرنی خوردی اونم با قاشق الهی فدات بشم که انقد دوست داشتی پسرم خوشحاله که فرنی خورده نوش جونت عشقم مامانی جون اولین فرنی رو برات درست کرد دستش درد نکنه...
17 مرداد 1396

بدون عنوان

15 مرداد 96 برای اولین بار خودت چرخیدی و رو شکم خوابیدی و مامانت به حدی ذوق کرد انگار دنیارو بهش دادن اینم عکس همون موقع...
17 مرداد 1396

هنر مادرانه

دارم برای اتاق گل پسرم یه پرده خوشکل میدرستم اینم از وقتی گل پسر پیشت باشه و مشغول کارت باشی یک لحظه با پای کوچولوش همه رو ریخت رو زمین و با دو تا پاش پخششون کرد رو زمین الهی من قربونت بشم، عاشق این کارهاتم فکر کنم خوش بحالته که مامان عاشقه اینه که خرابکاری کنی، مامانی، گلم،منتظر خرابکاریهای بزرگترت هستم من با لذت داشتم نگات میکردم ،نمیدونم چرا ناراحت شدی و گریه کردی اخه من فقط خندیدم به کاری که کردی ،ولی چیزی نگفتم که بخوای ناراحت بشی عشقم، ولی بخاطر خندم مجبور شدم منت بکشم تا گلم بخنده مامان فدات بشه که انقد جابجا شدی، سرت سر بالش بود و تو پارک بازیت بودی ولی یواش یواش اومدی بیرون سمت مامان خیلی د...
15 مرداد 1396