وبلاگ عشقموبلاگ عشقم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
مامان فریبامامان فریبا، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
کیان جانکیان جان، تا این لحظه: 7 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات عشقم در وب

بدون عنوان

1396/5/30 17:26
نویسنده : مامان فریبا
109 بازدید
اشتراک گذاری

این روز های مامانت
این روزها کمتر فرصت داشتم بیام وب!
پسر گلم برای شما وقت بیشتری باید بذارم چون بابا میثم رفته مرغداری و تنهام!
جدیدا بیشتر شب ها بیدار میمونی و روزها میخوابی!!یه مدت خوابت درست شده بود ولی چند وقته دوباره بد میخوابی و منم که همش کمبود خواب دارم
همکارا ازم خواستن زودتر برم بخش چون میخوان برن مرخصی.
گلم دو هفته آخر مرخصی زایمان رو میخوام برم سرکار!!یعنی از دوم شهریور 96 اولین شیفتمه که عصر کار و هات لب هستم.
میخوام با بچه ها همکاری کنم که از مهرماه برم دانشگاه اونا هم هوامو داشته باشن
مهمترین تصمیم این روزها و همه ی فکرم شده پیدا کردن یه مربی خصوصی خوب که بتونه هواتو خوب داشته باشه و یکی یدونه ی مامان اذیت نشه.
با مدیر مهد بیمارستان حرف زدم و با بابا میثم رفتیم حضوری محیط مهد و مربی پیشنهادی مدیر رو دیدیم
خانم اسدی در نگاه اول و برخورد اول که خوب بود، انشالا که همیشه ازش راضی باشیم و گل پسرم خدای نکرده اذیت نشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)